غروب تنهایی
*همه میدونن که من تو خودم غرق شده بودم
تا اینکه تو اومدی و زندگیمو درخشان کردی
همه میدونن که اون تو بودی که طوفان های زندگیمو از بین بردی
و فریاد هایی که تو سرم بود
و وجود تو بود که به من توانایی داد تا بتونم در تیرگی و تاری جلوی خودمو ببینم
و فقط تو هستی که میدونی چطوری روحمو تازه کنی
واون ابر ها رو از زندگیم دور کنی
وقتی حوصله هیچ چیزو ندارم
تنها کاری که میکنم گوشی رو ور میدارم
و صدای تو چشمانم رو پر از اشک شوق میکنه
چون میدونم وقتی که از ترس خشکم زده بود تو اونجا پیشم خواهی بود
تو از بهشت برای من فرستاده شدی
اه تو کاری کردی که احساس میکنم میتونم پرواز کنم
تو زیر بالهای من هستی و هر وقت که سقوط کنم
تو اونجا پیشم هستی و نجاتم میدی مطمئنم که نجاتم میدی
بیا و بدرخش*